- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
ای کـشتی صبر عـلی پهلـو گـرفتی با ناخوش احوالی گمانم خو گرفتی دیشب خودم دیدم که بعد از جابه جایی در بین بستر دست بر پهلـو گرفتی داری حسابش را؟ دو سه ماه است خانم من آمدم هر بـار پیـشت رو گرفـتی برخاستی از جا شنیدم از سر صبح گـفتی علی و دست بر زانـو گرفتی گـفـتم ضرر دارد برایت کـار خانه از فضه اما پـا شدی جـارو گرفـتی بالای بستر بغض کرده دخترت از بسکه سـراغ شانه را از او گرفـتی فهمیده است انگار چشمان تو تار است سنجاق سر را چونکه پشت و رو گرفتی یکی دو روز پیش دیدم که حسین را کردی صدا و از تنـش الگو گرفتی خیلی برای پیـرهن زحمت کـشیدی خـیلی برایش کار از بـازو گرفتی! ای کاش پیـراهن، گـلویش را نساید ای کاش که به راحـتی از تن درآید
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
آورده دستی را کـمی بـالا به زحـمت دستی گـرفته زیرِ دستی را به زحمت دستِ دعـایِ دخـتـری هـم رفـتـه بـالا بلکه نیفتد مادرش زهرا به زحمت ... سخت است دردِ بازویش را از عزیزش پنهـان کُـند صدّیـقـۀ کُـبری به زحمت زینب نکن این گونه گیسو را پریشان مویت مُـرتّب میشود حالا به زحمت برخاسته از جایِ خود حتماً به سختی خوابیده در بستر اگر شبها به زحمت خونِ جگـر از زخـم پهلـویش میاُفـتد میایستد وقـتی که رویِ پـا به زحمت از تـاولِ پـایش مُـشخـص میشـود که یا بـا مـشِقّـت راه رفـته یـا به زحـمت پیـراهـنش هم زار خـواهـد زد برایش آن شب که غُسلش میدهد مولا به زحمت مظلـومِ عالم بیش از الان خواهد اُفتاد بـا رفـتـنِ انـسـیّـة الـحـورا به زحـمت در آخرت آسایش و آرامش از اوست افـتاد اگر سائل در این دنیا به زحمت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
این اشک ها براى تو مـرهـم نمیشود چیزى ز غـصههاى دلت کم نمیشود با من بـگـو عـزیز دلـم راز کوچه را کس جز على به راز تو محرم نمیشود جارو نزن به خانه؛ براى تو خوب نیست پهلو شکسته این همه که خم نمیشود زهـرا بـیـا و غـصـۀ ما را تـمـام کـن زینب حـریفِ این هـمه مـاتم نمیشود ظهر دهم حسین تنش زیر دست و پاست تنها کـفن نه؛ که سیـراب هم نمیشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
چندیست مـاه از آسمانش رو گرفته با درد و غمها و مصیبت خو گرفته گیسوی زینب را به سختی شانه میزد آهـسته آهـستـه ولـی بـازو گـرفـتـه هجده غزل از عمر او می رفت اما هنگـام قـد قـامت چرا زانـو گرفـته سـر در میـان چـاه دارد تـا نـبـیـنـد رنگ خسوفی را که تا ابرو گرفته؟ جبریل هم در شادی زینب شریک است وقتی که مادر دست خود جارو گرفته کم کـم صدای منـتـقـم می آید انگـار برخـیز از جـا کـشتی پهـلـو گـرفته
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
با اینکـه پـیکـرِ پـسـرش بـوریـا شـود عریان به روی خاک بیابان رها شود با اینکه از قـضیّه خـبر داشت فـاطمه با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه پا شد برای امـرِ مهـمی وضو گـرفت آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت صندوقچۀ لباس و کفن را که باز کرد نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد مـیدیـد فـاطـمه شده پنـجـاه سال بـعـد در قـتـلـگــاه آمـده سـربـاز اِبـن سـعـد با نـیـزهاش به روی تـن شـاه میکـشد نـقـشـه بـرای پـیـرهـن شـاه مـیکـشـد زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت با آه و گـریه پیـرهـنی دوخت عاقـبت با بازوی شکستۀ خود… روزِ آخری با چشم نیـم بستۀ خود… روزِ آخری پیـراهن حـسین خودش را قـواره کرد گـریـه بـرای آن بـدن پـاره پـاره کـرد هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست میدید نیـزهای وسط سیـنهاش نشست پیـراهـنش همینکه به زیـر گـلو رسید در قـتـلگـاه پـنجـۀ قـاتـل به مـو رسید تا روی پیکـر پـسرش یک سپاه رفت خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با مادر
مثـل شـمع سحـری آب شدی از گریه از خودت بیخبری آب شدی از گریه بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن نالهها از نفس انداخت تو را گریه نکن دل من از نفـس سوخـتهات آگـاه است مثل اینکه شب بیمادریم در راه است لحظهها سخت تر از سخت به تو میگذرند زخم ها گرچه که مخفی ست ولی جلوه گرند زهـرۀ خانۀ حـیدر چه شده خاموشی؟ ساکـتی مـادر من یا نکـند بی هـوشی؟ مـثـل تـنـهـایـی بـابـا چـقـدر تـنـهـایـی دور کن از سر خود فکر سفر تنهایی طرحی از قامت چون کوه تو باقی مانده سایهای از تن مجـروح تو باقـی مانده دور از چشم هراسان حسن گریه نکن این چنین نالۀ جانسوز نزن گریه نکن بعد از آن کوچه باریک بهم ریختهای از همان لحـظۀ تاریک بهم ریخـتهای
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
حرفی بزن سکوت دوای تن تو نیست اینجا به کنج خانه که جای تن تو نیست خـیلی تنـت ضعـیف شده فکـر میکنم شایـد که این لبـاس برای تن تو نیست هنگـام بـاز کردن در میخـوری زمین ای وای از قدم که عصای تن تو نیست حوریۀ بهشت به غیر از حـریر یـاس سوگند میخورم که سزای تن تو نیست من نذر روزه میکـنم امشب سر نماز من حاجتم به غیر شفـای تن تو نیست زخمی و قـد خمیده و تبدار و خستهای تغـییر کرده این که نمای تن تو نیست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟ پیشِ رویم چادر از رو بر نمیداری چرا؟ کس نمیگوید سلامم؛کس نمیگوید جواب بین این غمها تو قفلِ غم به لب داری چرا؟ رنگِ رخسارت خبر از روزگارت میدهد کارِ خانه پس چرا؟ لبخـندِ اجباری چرا؟ هر چه پرسیدم ز حالت زود گفتی بهترم پس بگو دستت ز پهلو بَر نمیداری چرا؟ ردِّ خونی پشتِ در روی زمین بینم؛ ولی خیره با چشمان کم سو سوی مسماری چرا؟ یارِ هجده سالهام رنگت چنان صد ساله هاست دست بر زانو خمیده سمت دیواری چرا؟ این دعایت را شنیدم مرگ میکردی طلب نـوبهـارِ خـانهام از عـمر بیـزاری چرا؟ ای همه پشت و پناهم عزم رفتن کردهای؟ قصدِ این داری که از من دست برداری؟ چرا؟ صبح تا شب کارِ خانه نیمۀ شب گرمِ آه هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
باغ بهشت وحی را نخل به خون کشیدهام بـار مـلال میبـرد سـرو قـد خـمیـدهام شهـر مدینه میزند ناله به پای نـالهام خاک حجاز میخورد خون ز سرشک دیدهام با همه کردهام وفا از همه دیدهام جـفا با هـمه بـودم آشنا از همه دل بریـدهام تیشۀ فتنۀ خزان، خورد به پهلویم کز آن شاخه شکست و شد جدا میوۀ نا رسیدهام راز دل مدینهام چاه عـلی ست سیـنهام از لب خود به هر نفس ناله او شنیدهام تا ببرم بدوش خود بار بلای دوست را منّت تازیانه را بر دل و جان خریدهام درد کشد به بسترم باز به فکر حیدرم گشته علی علی علی هر چه نفس کشیدهام دهر، محیط غـربتم مُلک وجـود تربتم زیر گِـلم مجو که در بـاغ دل آرمیدهام نقش زمین شدم ولی در ره یاری علی اشک فشان ستادهام ناله کنان دویـدهام (میثم) بـیقـرار را خـستـۀ داغـدار را اشک به دیده دادهام خون به دل آفریده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
لالۀ وَحيَم که پيغمبر شکفت از بوی من قامتـش خـم بود پيش قـامت دلجـوی من روح ما بين دو پهلو چون مرا فرموده بود خصم دين بشکست از ضرب لگد پهلوی من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
هـر شب که آه تا به سحر گاه میکشم با اشـک شعـله بر جگـر مـاه میکشم تا بـاز هم به شِکـوه نگـویـند بس کـنم آهـسـتـه گـریـه میکـنـم و آه میکـشـم از رنگ سرخ بستر و از پیچ و تاب من فهـمـیـده زیـنـبم غـم جـانکـاه میکـشم تا در بـروی شـوی، به لـبخـند وا کـنم خود را به خاک این ره کوتاه میکشم بــازو اگـر مـدد کـنـدم دور از هــمـه آب وضـوی آخـرم از چــاه مـیکـشـم با نیـمه جـانیم شب خود صبح میکـنم بـا درد سـیـنـهام نـفـسـی گـاه میکـشم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
این زخـم های کهـنه مـداوا نمیشود این جامهها دگر تن زهـرا نمیشود بـوران درد لطمه زده بر طـراوتش دیـگـر گـل تـبــسّـم او وا نـمیشـود میخواهد او به خاطر من پا شود ز جا هـرچه تـلاش میکـنـد امـا نمیشود در سیـنۀ شکـستـه و آسیب دیـدهاش حجم عظیم غـربت من جا نـمیشود از ابــتـدای قــصـۀ عــشـاق تـا ابــد بیشک شبـیه فـاطمه پـیدا نـمیشود ای مونس غروب غم انگیز روزها دلـدادگـی بـدون تـو معـنـا نـمیشود در کوچـه بـاغ های مدیـنه بهـار من بیاذن تو شکـوفه شکـوفـا نمیشود دیگر بمـان که آب فـتـاده ز آسیـاب در این محله فـاطمه دعـوا نمیشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با مادر
برهـم بـسـاط شادی کـاشـانـه مـیزنـی وقتی که حرف رفتن از این خانه میزنی کم کم که برگ برگ رخت میشود کبود رنگ خـزان به چهـرۀ گـلخانه میزنی با هر نفس چو شمع سحر ذوب میشوی آتـش به بال کـوچک پـروانـه میزنـی تـنهـا زمـان دیــدن بـابـا بـه چـهـرهات دیدم تـبـسّـمـی کـه غـریـبـانـه میزنـی دیشب که خواب چشم مرا لحظهای ربود دیـدم دوبـاره مـوی مرا شـانـه میزنی
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
مـنـبـر تـوحیـد ذاتا وامـدار فاطمه است حامل وحی است و وحی از آبشار فاطمه است هم نبوت هم امامت در مدار فاطمه است بهترین اوصاف رب در انحصار فاطمه است لافـتی تصدیـق الا ذوالـفـقـار فـاطـمه است تا نوشتیم از خدا آیات كـوثر جلوه كرد نام زهـــرا آمد و الله اکـبــر جلـوه کرد عصمت زهرا شب قدر پیمبر جلوه کرد گاه دختر جلوه کرد و گاه مادر جلوه کرد نور خاتم جلوه ای از شاهکار فاطمه است شهپر جبریل با رخصت از این در، شد بلند خاکبوسی کرد فضه، عاقبت زر، شد بلند تا به پای حضرت صدیقه با سر شد بلند رتبـۀ ایـمـان سلمـان صد برابر شد بلند این مـقـام ویـژۀ خـدمـتـگذار فـاطـمه است هست زهرا "قاب قوسینِ "مصلای علی جانماز فاطمه است عرش معلای عـلی این علیِ فاطمه است و اوست، زهرای علی روی گـردنبـنـد زهـرا نام زیبای عـلـی روی سربند علی نقش و نگار فاطمه است دین، بدون فاطمه نوعی لطیفه سازی است از تن سرزندۀ اسلام "جیفه سازی" است ننگ بر فکری که دنبال خلیفه سازی است رهبری با شیوۀ شورا سقیفه سازی است رهـبـر زهـرایـی ما افـتخار فـاطـمـه است درد ما این است دین بازیچه تزویر شد واژۀ تـکـلـیـف، ذبــحِ واژۀ تـدبـیــر شد دیدی آخـر غـفـلـت بسیار دامن گیر شد آی حزب الله بـرخـیـزیـد، آقـا پـیـر شـد تحت فرمان ولی بودن شعـار فـاطمه است خسته ایم از زُهد تو خالیِ دنیا دوست ها خسته ایم از طرز اسلام اروپا دوست ها وای از لبخند استکبار دون، با دوست ها از خطاب تندرو گفتن، به آقا دوست ها این میانه رو شدن ها انکـسار فاطمه است لشکـر اسلام در خـیـبـر، تـوکُـل بایدت سوریه، لبنان، یمن، دست توسُل بایدت اربعـینی در ریاضت ها تکـامُل بایدت تا چهـل ساله شدن قدری تحـمُّـل بایدت اربـعـیـن انـقـلاب ما بـهـار فـاطـمـه اسـت رفت زهرا پشت در، دربا شتاب آتش گرفت در هجـوم تیـرگی ها آفـتاب آتش گرفت شعله ها بالا که میرفـتند آب آتش گرفت فاطمه میسوخت اما بوتراب آتش گرفت این وسط مسمار خونی اشکبار فاطمه است آتش افـروزان پر پـروانه را انـداخـتـند عـده ای بـا پـا درِ کـاشـانـه را انداخـتـند پیش دختر مـادری ریحانه را انداخـتـند پیش مـادر نیز مرد خانه را انـداخـتـنـد مرتضی با دست بسته بیقرار فاطمه است عـاقـبـت تـابـوت تـشـیـیع بدن آماده شد فـاطـمـه کم کم برای پَـر زدن آماده شد زیـنـبـش با دیـدن آن سه کـفن آماده شد عاقبت هرطور بود این پیرهن آماده شد کـربـلا دعوا سر این یـادگار فـاطمه است می رسد بالای گودال و زمان می ایستد مادرش می آید و نبض جهـان می ایستد خواهرش بالای تل سینه زنان می ایستد شمر دون بر روى جسمی نیمه جان می ایستد ناله ای می آید آهِ غـصه دار فـاطـمـه است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چـادرش حتی یهودی را هدایت می کند ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند نور زهـرا ابتـدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند گفت پیغمبر که زهرا پارۀ جان من است این روایت بر همه اتـمام حجت می کند محو نـورانیت او می شود هـفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می کند روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند ظاهرا نـان می دهد دست گـدا و بـاطنـا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند چشم هایش نه همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتـهد مانند بهجـت می کند پای حـیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای زیـنـت آســمـان هـسـتــی ای عمر جهان و جـانِ هستی ای نوگل جان فدای عـصـمت ای رونــق بـوسـتـان هـسـتـی ای آیــنـــۀ جـــمــال یـــزدان ای دُرّ گــرانِ کــانِ هـسـتــی ای قـبـلـۀ حـق نـمای تـوحـیـد ای قــائـمــۀ جـهـان هـسـتــی ای جـان گـران بـهـای احـمـد ای هـسـتـی کــاروان هـستـی ای صبح امیـد تـیـره بـخـتـان ای مــادر مـهـربـان هـسـتــی ای چـشـمـۀ فـیـض بی نهایت پــیـــونــد نــبـــوت و ولایـت ای جــلــوۀ آیــه هـای قــرآن ای چـهــرۀ دلـگـشـای قــرآن زد بـوسه به دست تو محـمـد زیرا که تـویـی لـقـای قــرآن لبـخد تو آیـتـی است از نــور صوت تو بود صـدای قــرآن دردانــۀ نــازنــیــن احـــمـــد آئــیــنــه قـــد نـــمــای قــرآن ای شاخۀ نــور بـخش طوبـی ای گـوهـر پُـر بـهـای قــرآن کردی چو به مصطفی شکایت لـغـزیـد به چـهـره اشکـهـایت هر کس که به مهرت آشنا نیست آگـاه ز رحـمت خــدا نـیـسـت بی نور تو قلب هاست تاریک بی مهر تو روح را صفا نیست هر مـنـظـری از بهشتِ زیـبا جز نـقـش محـبت شما نیـست غـیـر از تو که آیـت جـمـالی هـمـتای عـلی مرتضی نیست مـانـنـد تو ای مـلـیـکـۀ حُـسن با قـلب عـلی کس آشنـا نیست افسوس که دشمـنـت نـدانست با چون تو گلی ستم روا نیست برخاست به ناله چون صدایت عـالـم بـگـریـسـت از بـرایـت افسوس که حرمتت شکـستـند افسوس که خاطر تو خستـنـد افــســوس ره نـفــاق شـد بـاز افـسـوس کـه بـاب علم بستـند هـنـگــام دفــاع از حــریـمـت یک عده به خـانه ها نشـستـند یک عــده دیـگـر از ره کیـن بر ضد خــدای عـهد بـسـتـنـد بـر خـانـۀ تـو هـجـوم بُـردنـد بــاب حــرم خــدا شـکـسـتـنـد آداب حـــرم چـگـونـه دانــنـد آنان که ز حُـب جـاه مـسـتـنـد آتـش چـو زدنــد بـر سـرایـت کردی تو خود ازعلی حمایت ای شـاهــد بــارگــاه اســـرار ای تـخـت نـشـیـن کـاخ انوار ای راز حــریـم لـن تــرانــی ای پـرده نـشیـن؛ جـمال دادار تـا بـود پــدر، عـزیـز بــودی در سـایۀ لطف خـیـر الابـرار افسوس پس از رسـول اکـرم گستـاخ شـد آن عـدوی مکـار در خانه وحی، آتش افروخت بـا دستِ جـمـاعـتی ز اشـرار شـد مـحـسـن چـنـد مـاهـۀ تـو مـقـتـول میـان درب و دیـوار ای وای شـکـست دنـده هایت ای کاش نمی شد این جنـایت افـسوس که بس گـنـاه کردیـم عمری به هـوس تـبـاه کـردیم در پیش تو جمله شـرمسـاریم چون نـامه خـود سـیـاه کردیم بـا ایـن هـمـه روسیـاهـی امـا مـهــر تـو چـراغ راه کـردیـم سـوی کـرم تو چـون گـدایـان با چـشـم طـمـع نگـاه کـردیـم هرگـز نـشـویم از تو نـومـیـد هـر چـنـد بـسـی گـنـاه کردیم زیــرا ز مــودّت حــســیـنـت جـبـران هـر اشـتـبـاه کـردیـم ای جـان حـسـان شود فـدایت بـنـمـای بـه بـنـدگـان عـنـایت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عرش را اوجی اگر باشد مقام فاطمه است نُه فلک، فرشی مُرصّع زیر گام فاطمه است حرمت دین خـدا در احترام فـاطمه است راه و رسم مادری، الحق مرام فاطمه است اشـک ما، در فـاطـمـیـه خود دلالـت داشتـه لفظ "مـادر" گـفـتـن شیـعـه اصـالت داشـتـه ذکر صدّیـقه، دهان ها را معـطر می کند خـطبه اش را شیـعـۀ بیـدار از بر می کند نور او؛ قـبـر و قیـامت را مـنـوّر می کند رنـج هـایـش دیــدۀ ایــوب را تر می کند نـالـۀ کـروبـیـان از غـصـه های مـادر است گریۀ صاحب زمان امشب برای مادر است مادرم از داغ حیدر در جـوانـی پیـر شد بعد هجـده سال از این زندگـانی سیر شد در دفاعِ از عـلی، با چـل نفـر درگیر شد حرف حق زد، پاسخ او قبضۀ شمشیر شد ای خدا، آه ای خـدا، آه ای خـدا، آه ای خـدا مـادرم را زد مـغـیـره پیـش چـشـم مرتضی داغ مـظـلـومـیـت حـیـدر مـرا آتـش زده گـریه های زینـب مضطـر مرا آتش زده آتـشِ افــتــاده پـشـت در مــرا آتـش زده نـالـۀ وامحـسـنت؛ مـادر، مـرا آتـش زده در تکانی خورد و از جسمت توان از دست رفت با لـگـد، یک سوم سـاداتـمان از دست رفت مادرم! یک روز آن مسمار را می آورم هــیــزم جـامــانــدۀ کــفــار را مـی آورم گـوشـوار و چــادر گــلـدار را مـی آورم ذوالــفــقــار حــیــدر کـرار را می آورم آن دو را از قـبـر بیرون می کـشـانم عاقبت انـتـقــام سـیـلـی ات را مـی ستـانـم عــاقـبـت فاطمه! رفتی و شد روز علی چون شب سیاه می کشد آه فـراق و می گذارد سر به چاه تا تو را کشتند شد خـون عزیزانت مباح روز عاشورا، همین که آمدی در قـتـلگاه دیدی آنجا، روی صحرا دست و پا میـزد حسین از حـرم تا قـتـلگه، زینب صدا میزد حسین
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
از آنچه در دوجهان هست بیشتر دارد فقط خدا ست که از کار او خـبـر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چـهـل نـفـر دارد عقیق سـرخ از آتش نداشت واهـمه ای کسی که کفو علی می شود جگر دارد کـمـر به یـاری تـنـهـایـی عـلـی بـستـه میان کـوچـه اگـر دست بر کـمـر دارد سرعلی به سلامت چه باک از این سردرد مــحــبــت ولــــی الله درد ســــر دارد کسی که شهر سر سـفـرۀ قـنـوتش بود چگونه دست به نفـرین قـوم بـردارد؟! صــدا زد: "اشـهـد انَّ عـلـی ولـی الله" ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمـان خـوردن حـق عــلـی و اولادش سـقـیـفـه است و احـادیث معـتـبر دارد سـقـیـفـه مکتب شیـطـانی خـلافـت بود سیـاستـی که برایش عـلـی ضرر دارد کنیزِ بیت عـلی خـاک را طلا می کرد سقـیـفه را بنگر فـکر سیـم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولــی ولایت او بـیـشـتــر ثــمــر دارد گرفت راه زنـی را به کوچه راهـزنی در آن مـحـلـه که بسیار رهـگذر دارد بگو به دشمن مـولا مرام ما این نیست زمـان جـنـگ بـیـایـد اگـر هـنــر دارد کشید و بـرد، زد و رفـت، من نمی دانم حـسـن دقـیـق تـر از مـاجـرا خبر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هـنــوز چــادر او کــار بـا بـشـر دارد بگو به میخ : که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش از این کار دست بر دارد دهـان تــیـغ دودم را عجـیـب می بـندد وصـیـتـی کـه عـلـی از پـیـامـبـر دارد فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد سـر نــدارد اگـر مــادرم، پــسـر دارد به شعله سوخت پرو بال مـادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خـمـیـده عـلـی از نماز آیات است در آسمان غـمـش هـالـه بر قـمـر دارد شبانه گشت به دست ستـاره ها تـشیـیع که مـاه الـفـت دیـریـنـه با سـحـر دارد میان شعله دعـایش ظهـور مهـدی بود کـه آه سـوخـتـگـان بـیـشتـر اثــر دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
محراب بود و مـاه و نـمـاز نشسته اش روی کـبود و نیـمـۀ چـشـمان بستـه اش سجاده بود و سـجـدۀ طـولانی و قـنوت چادر نـمـازِ خاکی و دست شکـسته اش دیوار کاگـلی ز چه شد تکیه گـاه سـرو نزدیک صبح و وقت طلوع خجسته اش بستر پر از شقایق معجر پر از حناست درد سری است گیسوی ازهم گسسته اش ایـنـهـا هـمــه دمـار عــلـی را در آوَرَد کـز پـا فـتـاده فــاطمـۀ سـَرو جـُـثّـه اش مَردِ نبرد و خانه نشینی و اشک صبـر مشگل گشا و درد و غم دسته دسته اش آرام گـوشـه ای حـسـنـش زار می زنـد باید که خون گریست به احوال خسته اش حـالا حسین تـازه بـهـانـه گـرفـته است خواهر کجاست مرهم قـلب شکسته اش ازمحسنش مپرس که این شرح کافی است نشکفته یاس و غنچۀ از بـاغ رَسته اش این خـانـه نیست قـتـلگه آل مرتضاست از مرتـضی بپـرس و ز دستان بسته اش فضه بیا که شرح دهی خاص و عام را مـهـدی بـیـا که حـکـم کـنـی انـتـقـام را
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یک کوه غم به سینه تـلـمـبار می شود وقـتـی ز درد فـاطـمـه بـیـدار می شود این روزها نـماز شب او نشسته است وقـت قــیــام دیــدۀ او تــار مــی شــود گاهی به شانه های حسن تکـیه می کند یا تـکـیـه اش به شـانـۀ دیـوار می شود پـیـراهن سفـیـد تنش تـازه شـستـه بود نـگـذشته سـاعـتـی که گـلـدار می شود گـاهـی مـیـان عـزم سـفر فکر می کند آیـا کـسـی بـرای عـلـی یـار مـی شـود حتی برای دلخوشی مرتـضا که هست مـشـغـول کـار با تـن بـیـمـار می شـود شمعی که آب گشته سبکبال رفت و غم روی سـر عـلــی هـمـه آوار می شـود خانه بدون فاطمه غمخـانه بیش نیست زهـرا که نیست خـانه دلآزار می شود کی رفته او به خواب ز دردی که داشته بـازو بـرای سیـنـه پـرسـتـار می شود!
: امتیاز
|
استقبال از ایام فاطمیه
سر مشـق زنـدگـانی ما فـاطمیه است ایــام کـامــرانـی ما فــاطـمـیـه اسـت دل را گره به موی ولایت زدیم و بس مـیـثـاق آسـمـانـی ما فـاطـمـیـه اسـت یک لحظه در هیاهوی غم گُم نمیشویم پـیـداتـرین نـشـانی ما فـاطـمـیـه است برنـامـۀ تکـامـل انـسـان ز ما بـخـواه سر لـوحـۀ مـبـانـی ما فـاطـمـیه است تاریخ هم به محفل ما خو گرفته است مـنـشـور جـاودانـی ما فـاطمیـه است این اشک ناب ماست بیان حـیـات ما هـنـگـام دُر فـشـانی ما فـاطـمیه است داغی به دل نشسته که گفتن نمی توان دور غـم نـهـانـی مـا فـاطـمـیـه اسـت مـا روضه های زنـدۀ داغ مـدیـنـه ایم مبنای روضه خوانی ما فاطمیه است پهلو شکسته گان ز غـربت خـمیده ایم شـرح قـد کـمـانـی ما فـاطـمـیـه است
: امتیاز
|